هنگامي كه در نيمه شب بين چهارم و پنجم خرداد 1287 شمسي غرش فوران نفت در چاه شماره يك مسجد سليمان حفار انگليسي و كارگران محلي او را از خواب پراند و به شادماني واداشت، سعادت ظاهراً مشتركي را به ارمغان آورده بود: آرنولدويلسن، نماينده ويليام ناكس دارسي صاحب امتياز استخراج نفت در ايران كه حفاريهاي زيادي را بدون موفقيت انجام داده بود با اين اكتشاف شغل خود را از دست نارفته مييافت و كارگران او، ايرانيان عشايرزاده كه به خاطر وجود اين حفاري لقمه ناني دريافت ميكردند نيز كار خود را برقرار ميديدند. آن شب سعادت به همه رو كرده بود. حتي پادشاه قاجار كه بيخبر از همه چيز در قصر خود در تهران خفته بود سعادتمندتر ميشد.
اما اين قصه به همين سان ادامه نيافت. بیشتر از یکصد سال بعد، بين نوادگان همان كارگران چاه شماره يك مسجد سليمان اين بحث در گرفته بود كه آن فوران شبانه آيا واقعاً جوشيدن سعادت آنان از دل زمين آباء و اجدادي بوده است يا عكس آن. نفت آنان را سعادتمند ساخته بود يا سياه بخت؟ رفاه كاذب آورده بود و توسعه راستين را برده بود؟ نفت در اقتصاد يكصدساله آنان چه نقشي بازي كرده بود؟…
اكنون پاسخ دادن به اين پرسش به يك موضوع جدي روز تبديل شده است. اگرنه در همه اقشار جامعه، حداقل در اقطاعي كه به علوم روز اجتماعي دسترسي دارند و اهل حساب بودنشان فراتر از محاسبات سرانگشتي است و اقتصاد را چونان يك علم آموختهاند، اين پرسش كاملاً جدي است: آيا اين منبع سرشار ثروت كه آسان به دست ميآيد و بخش غيرقابل اندازهگيري سياست خارجي ما را ميسازد منبع بهروزي و توسعه روزافزون بوده است يا منشأ ولخرجي و وابستگي دمافزا؟ نعمت بوده است يا نفرين؟
سواي پاسخهاي احساساتي يا محاسباتي ساده، كاركرد درآمد نفت در شكلگيري سازوكارهاي اقتصاد ايران از سوي اكثريت اقتصاددانان مثبت ارزيابي نميشود. اين اعتقاد وجود دارد كه دستيابي آسان به درآمد سرشار نفت در بزرگشدن هيكل و جيب دولت و افزايش نقش آن در اقتصاد ايران – معضلي كه آسان نميتوان آن را پشت سر گذاشت – نقش بنيادين دارد. ارزيابيها ميگويند شكلگيري سوبسيدهاي توجيهناپذير –مشكلي كه گريبان اقتصاد ايران را به آساني رها نميكند – ريشه در درآمدهاي نفتي يا «مفت» دانستن نفت خام در ذهن دولتهاي ايران دارد.