هنوز براي سمهاي گوسفند، كفشچه كوچكي كه هنگام تناول خوراك كلهپاچه از پاچه گوسفند كنده ميشود و به چشم ميآيد، كاربردي پيدا نشده است. چرا در جستوجوي جايي براي كاربرد اين سمها هستيم؟ علتش روشن است: گوسفند، اين آفريده مفيد خداوند، سرتا پا فايده است و از فضولات و شير آن گرفته تا كوچكترين اجزاي بدنش نزد بشر كاربرد يافته است، جز آن كفشچههاي سم. دست آخر كه جز استخوانهايي برهنه و خشك چيزي از گوسفند باقي نميماند، آن را پودر ميكنند و بهعنوان غذاي كمكي به ساير موجودات ميدهند. ظريفي ميگفت اگر آن نوع استفادهاي را كه پدران ما براساس تجربه از پرورش گوسفند ميكردند، ما با ساير عوامل توليد در اقتصاد خودمان ميكرديم، صاحب بالاترين نرخ استفاده و بهرهبرداري از ثروت در دنيا و ملتي كاملا بهروز و نمونه بوديم.
اتفاقا زماني كه اين سخن را شنيدم، مقالهاي در مورد وضعيت نازل بهرهوري در ايران در دست مطالعه داشتم و سخن اين دوست را كه هرچند احتمالا تعريفي آكادميك از بهرهوري در ذهن نداشت، بسيار منطقي و توصيف دقيق موقعيت اقتصاد كشور دانستم. آيا ما با توجه به كمبود منابع مختلف اقتصادي، فعاليتهايي داراي بهرهوري مناسب داريم؟ آن مقاله پاسخ مثبتي به اين پرسش ندارد و با بررسي مولفههاي اصلي سنجش بهرهوري از قبيل كارآيي و راندمان، هدفمند بودن و پيگيرانه بودن فعاليتهاي اقتصادي در كشور ما اعلام ميكند، آنقدر كه خداوند براي ملت ايران امكانات توليدي پديد آورده، ما خودمان همت بهرهبرداري مثمرثمر و كارآ و معطوف به اهداف سنجيده از امكانات اقتصادمان نداريم. شايد به همين دليل است كه همواره نياز به تلاش مضاعف و جهد اقتصادي را در توصيههاي بزرگان خود مييابيم.
خوشبختانه، در اين مورد بخصوص ريشههاي مشكل را حداقل از جنبه نظري بازشناختهايم. سنجشهاي علمي بهرهوري در ايران از سالهايي بسيار دور آغاز شده است و هرچند انجام سنجشها در حوزههاي مختلف به علت كمبود توليد آمار ممكن نشده است، اما دانش كافي را براي ارزيابي نقش ارتقاي بهرهوري و چگونگي افزايش آن در فعاليتهاي مختلف گرد آوردهايم. بنابراين موضوع مهم اين است كه بهرهوري اين دانش را افزايش دهيم؛ افزايش بهرهوري داشتههايمان در زمينه بهرهوري!