سیاست در ایران به دلایل گوناگون نقش بازدارنده داشته و همچنان هم دارد. بزرگترین نقش بازدارنده سیاست داخلی از دهه 1330 به این سو، به مناسبات بخش خصوصی و دولتها برمیگردد. در ایران پس از اینکه دولت صاحب درآمدهای هنگفت بهدستآمده از صادرات نفت شد، به بخش خصوصی بیاعتنایی کرد. به این معنا که بوروکراتهای دولتی و مدیران دولتی، با این تصور که عقل آنها بیشتر از صنعتگران است، بخش خصوصی را در حاشیه نگه داشته و اجازه رشد همهجانبه به آنها ندادند. این وضعیت موجب شد بخش خصوصی ایران به رانتهای دولتی دلخوش شود و از توسعه کیفی صنعتی دور بماند.
از سوی دیگر، در داخل دولتها نیز از پیش از انقلاب اسلامی تاکنون، مجادله بیفایده بر سر اینکه کشاورز یا صنعت یا بازرگانی، کدام یک محور توسعه باشند، همواره در جریان بوده و هست و به همین دلیل، فقدان یکپارچگی، کار توسعه صنعت را عقب انداخته است. البته نکته دیگری که باید به آن توجه کرد آن است که در سیاست خارجی نیز، ایران به دلیل اینکه با غرب و شرق جهان رابطه متوازن نداشت و اصولاً به غرب، حتی پیش از انقلاب نیز، اعتماد کافی وجود نداشت، توسعه صنعتی را هم تحت تاثیر قرار داد و حالا که تحریمها هم، مزید بر علت شده است و همین امر، راه توسعه صنعتی را مسدود کرده است.
واقعیت آن است که در ایران، نهاد دموکراسی، تازه پا گرفته است و مشارکت شهروندان در تعیین روش زندگی و انتخاب کسبوکار خود و نیز توسعه فعالیتها از سوی دولتهایی که به دموکراسی دلبسته نیستند، در معرض خطر قرار گرفته است. یکی از بدبختیهای این سرزمین هم شاید این باشد که روشنفکران و بوروکراتها، تصور میکنند عقل آنها از عقل معیشت شهروندان بیشتر است.