اگر میخواهیم جامعه سالم، شهروندان سالم و کسبوکارهای سالم داشته باشیم باید به آزادی پناه ببریم. بزرگترین آزادی میتواند آزادی از دولت بزرگ و دولت قیم باشد. وقتی دولت دست از سر اقتصاد بردارد و نرخ سود، نرخ ارز، نرخ نیروی کار و…آزاد باشند و دولت کوچک و چابکی داشته باشیم که از این آزادیها صیانت کند، بدون تردید جامعهای سالمتر خواهیم داشت.
فرهنگ کسبوکار و فعالیت اقتصادی
تصور اینکه فردی بدون کسبوکار بتواند زندگی مناسب مادی یا آرامش ذهنی و روحی قابل اعتنا داشته باشد، دستکم در اغلب جوامع نیرومند اقتصادی دنیای امروز، بعید است. در این جوامع، آنچه به رشد ثروت و درآمد افراد منجر میشود، نیروی کار و نیروی اندیشه است و افرادی که بخواهند در مسیر زندگی از راههای ناسالم صاحب درآمد شوند، سهم اندکی از کل جامعه را به خود اختصاص میدهند. در مقابل اما در کشورهایی نظیر ایران، به ویژه در دوران فعلی، شوربختانه باید گفت اندیشه کسب درآمد بالا و بدون زحمت یک خواست ذهنی استیلایافته است.
این آرزوی غریب و البته تحققنیافتنی و بسیار دردسرساز از کدام سو بر ذهن و عمل ایرانیان تاخت و بر فکرها برتری پیدا کرد؟ البته هر فرد دارای دانش و بینشی میتواند برخی عوامل را سرچشمه این روحیه معرفی کند. جامعهشناسان ممکن است محیط بالاسری و تربیت اجتماعی ناسالم را عامل این زیادهخواهی بدانند. برخی از آنها با ارجاع به اینکه آب از سرچشمه گلآلود است، رفتارهای مبتنی بر زیادهخواهیها را توجیه میکنند. گروهی ممکن است عرف و عادت موجود در خانوادههای ایرانی را عامل این خواستههای ناسالم بدانند که افراد آرزو میکنند از راههای ناسالم و هرچه زودتر به درآمدهای بالا دست یابند.
برخی از نخبگان که به گذشته و تاریخ اهمیت میدهند و رفتارهای افراد و گروهها را بر پایه رخدادهای تاریخی بررسی میکنند، این فرضیه را مطرح میکنند که به دلیل آنکه ایران از دیرباز با یورش از بیرون مواجه بوده است، افراد علاقه چندانی به اینکه در دورهای معقول، با کسبوکار سالم به درآمد بالا دست پیدا کنند، نشان نمیدهند چراکه با هجوم دیگران ثروتشان از دست رفته است.
دولت، ریشه یک چالش تاریخی
اقتصاددانان نیز چنین باور دارند که نهادهای حاکم بر جامعه شامل نهادهایی نظیر خانواده، نهادهای آموزشی و سرانجام نهاد دولت بر رفتار و کسبوکار جامعه بیش از هر عامل دیگری موثر است. واقعیت این است که در ایران از گذشتههای دور، قدرت در جامعه به طور متوازن میان نهادهای خانواده، بنگاه و دولت، توزیع نشده است. بیشترین قدرت در ایران پیش از انقلاب اسلامی در اختیار نهاد دولت بوده است و به مرور در اختیار یک گروه کوچک قرار گرفته است. قدرت سیاسی برای هر کسی که آن را در اختیار دارد، به قدرت اقتصادی و قدرت اجتماعی تبدیل میشود و به مرور افراد برای اینکه سهمی از قدرت به دست آورند، به هسته مرکزی قدرت نزدیک میشوند و این یک سرچشمه بزرگ برای انحراف افراد از فعالیتهای سالم است.
لانه فساد و زندگی ناسالم
دولتهای ایران تا زمانی که قیمت نفت در بازارهای جهانی بالا بود و جمعیت ایران نیز به این تعداد نرسیده بود، کار آسانی داشتند و از سفره گسترده نفت به همه گروههای اقتصادی و اجتماعی رانت توزیع میکردند. به مصرفکنندگان تهیدست شهری شکر و برنج و روغن ارزان عرضه میداشتند و به کشاورزان تهیدست کود و سم و بذر یارانهای و به حملونقل جادهای، سوخت ارزان، به کارگران به نحو دیگری و به کارمندان دولت به ترتیبی خاص کمک میرساندند. اما حالا چند سالی است که درآمد بهدستآمده از صادرات نفت کاهش بزرگی را تجربه کرده است و دولت دیگر نمیتواند به همه گروههای اجتماعی یارانه دهد و کار تا حدودی سخت شده است. این داستان راه را برای بحثهای جدیتر درباره چگونگی کسبوکار ایرانیان و اینکه کسبوکار ایرانیان تا چه اندازه سالم و غیررانتی است و تا کجا آلوده به فساد شده، باز کرده است.
اقتصاد سالم بدون آزادی ممکن نیست
برخی افراد حتی در سطح نخبگان جامعه هنوز به این درک نرسیدهاند که آزادی یک کالای لوکس و تشریفاتی نیست که باید به داشتن آن افتخار کرد و نمیدانند که آزادی یک نیرو و یک موتور محرک برای زندگی سالم جامعهها و شهروندان همه جوامع است. در سطح کلان و ساختاری باید با شهامت اعتراف کرد بدون آزادی کسبوکار و بدون آزادی اجتماعی و گردش آزاد اطلاعات، کسبوکارهای ایرانیان همچنان چرکآلود و آلوده به ناسلامتی است. اگر میخواهیم جامعه سالم، شهروندان سالم و کسبوکارهای سالم داشته باشیم باید به آزادی پناه ببریم.
بزرگترین آزادی میتواند آزادی از دولت بزرگ و دولت قیم باشد. وقتی دولت دست از سر اقتصاد بردارد و نرخ سود، نرخ ارز، نرخ نیروی کار و…آزاد باشند و دولت کوچک و چابکی داشته باشیم که از این آزادیها صیانت کند، بدون تردید جامعهای سالمتر خواهیم داشت. در کوتاهمدت نیز میتوان به سرچشمههای بزرگ فساد یورش برد و فعالیت بانکهای خارجی را آزاد کرد و نرخ ارز را از چندپارگی بیرون آورد و همه موانع سیاسی و اقتصادی را که در شکل صدها دستور، قانون و بخشنامه و آییننامه راه را بر کسبوکار سالم بستهاند دور ریخت. انقلاب در ذهن ایرانیان و درک صحیح از نقش و سهم کارکرد ناسالم دولت بزرگ و پیشرفت در مسیر آزادسازی فعالیتها از چنگ نهادهای دولتی چارهساز است و بس.